فروش میلیونی نقاشی با ادرار انسان در تهران
گاهی اوقات در ابتذال از غرب هم فراتر میرویم انگار افراط و تفریط کار ما ایرانیان شده است و به اسم هنر هر بیسلیقگی را به خورد مخاطب می دهیم.
گالری در تهران واقع در خیابان مطهری همین قلب پایتخت میزبان یک پرفرمنس عجیب و غریب بود. با “ادرار خودتان اثر هنری داشته باشید” هنجارشکنی و لگدزدن به فرهنگ و هنر و جذب مخاطب با سخیفترین حالت ممکن هر روز دارد شکل جدیدی به خود میگیرد. اینکه با مکاتب مختلف و اسامیهای ایسمدار بخواهیم خود را تبرئه کنیم و اسم این عمل را تابوشکنی بگذاریم حقیقتا به بیراهه خواهیم رفت.
اولین چیزی که کمی در ذوق شما میزند بوی تند ادرار در یک محیط هنری است اما شما هر چه بیشتر نزدیک به محل اجرا میشوید این بو تندتر و زنندهتر میشود. چهار عدد صابون و آفتابههای آویزان به شما میگوید رنگها قرار است چیزی را پنهان کند و یک مانیتور از هنرمند با شما حرف میزند و چشمهایی که در تمام دیوار به چشم میخورند و فضا بیشتر مشمئزکنندهتر میشود.
در فضای اصلی فردی که خود را خالق این محیط میداند در حال نقاشی کردن است دستکش به دست و در حال نوشیدن دمنوش یا چیزی شبیه آن اما نقاشیها اگر کمی دقیقتر شویم با رنگی تیره کشیده میشوند و یک نمونه ادرار که با آن ترکیب میشود و به قول خود آقای هنرمند خلق اثر با خط زرد یا همان ادرار. شما میتوانید اثر هنری خودتان را با ادرار خودتان یا بقیه داشته باشید! این جمله بارها شنیده میشود که شبیه یک خیال است از اول ورود که باید خط زرد را دنبال میکردید تا خلق اثر و بوی گند، همه و همه به شما یک چیز تفهیم می کند که اینجا خبری از هنر نیست.
ولی انگار کابوس تمامی ندارد و هر لحظه مهیبتر میشود یک بوم مانند دیوار سرویسهای عمومی و نوشتههای مردم که بیشتر شبیه یک لوح منحرف در مقابل شماست. از فحش گرفته تا رکیک بودن الفاظی که انگار نویسنده خود را خالی کرده است.
عجیبترین قسمت ماجرا اینجاست که این اثرهای هنری فروخته هم میشوند. از یک میلیون تومان به بالا. شما برای خلق اثر هنری با ادرار خودتان که سرتاسر کثافت و بیهودگی است باید پول پرداخت کنید و بسیار خرسند باشید.
انگار بیرون از گالری دنیا چیز دیگری است فشارهای اقتصادی بر روی زندگی مردم و میلیون تومانی که میتواند گرهای از زندگی را باز کند و اینجا دارد خرج ادرار میشود و به همین سخیف بودن شما انسانیت را قربانی ایسم های غربی میبینید و با یک مکتب فرانکفورت دهان شما را مهر می زنند.
توجهیاتی مانند اینکه ما از بیهوده ترین چیز ممکن در جهان هستی اثر هنری خلق کردیم قفل دیگر بر دهان شما می زنند و مسئولین هنری و فرهنگی مملکت هم در خواب زمستانی به سر میبرند. مگر بر روی گالریها نظارتی نیست که به اسم مخاطب خاص داشتن هر ابتذالی باید هنجار شود؟
مردمی که با تحریمها و گرانیها دست و پنجه نرم میکنند و با سیلی صورت خود را سرخ میکنند تا مبادا دشمنشاد شوند این حق را ندارند که یک هنر تمیز و عاری از هرگونه ابتذالی نبینند؟ اینکه برخی اینگونه پاسخ میدهند که این افراد که به دیدن گالریهای مذکور میآیند از دسته آدمهایی نیستند که نیاز اقتصادی داشته باشد عمل قبیح این گونه هنرمند نماها را توجیه نمیکند و باید به حال هنر این کشور زار زار گریست.