
رشید کاکاوند:مولانا یاغی ادبیات است
رشید کاکاوند در برنامه «ادبیات کلاسیک» در نخستین شب فستیوال کوچه، مولانا را یاغی ادبیات خواند و تاکید کرد: مولانا با کلام موسیقیوارش مخاطب را به طرب وامیدارد و در شکل ایدهآلی حال معرفتی ویژهای برای او میسازد.
به گزارش اقتصاد ایران، رشید کاکاوند شاعر و شعرپژوه شامگاه جمعه در نخستین شب فستیوال کوچه گفت: ادبیات در این سالها در حالی که میتواند انسان را به تعالی برساند ولی تبدیل به پناهگاهی شده است.
این شاعر و شعرپژوه با بیان اینکه برقراری صلح در جهان تنها از عهده ادبیات برمیآید، افزود: بنابراین اگر این روزها به شعر زیاد میپردازم. چون در جهان ناخوشیها به شعر نیاز داریم تا به حال خوش و صلح برسیم.
وی سپس با خوانش رباعی «با باده رخ شیخ به رنگ آوردم / اسلام به جانب فرنگ آوردن / ناقوس به کعبه به درنگ آوردن / بتوان نتوان تو را به چنگ آوردن» از ابوسعید ابوالخیر، گفت: این رباعی از معلولیتهای ذهنی ما را دور میکند. و به جهان عشق میآورد و عشق زیباییشناسی را در ادبیات تولید میکند. در مصرع آخر این شعر، لذت هنری کاملاً به مخاطب منتقل میشود.
کاکاوند سپس به عرفان ایرانی اشاره کرد و آن را دارای دو مکتب دانست. و افزود: یک مکتب آن مکتب غرب ایران؛ یعنی مکتب عراق یا بغداد است. که رویکرد عابدانه و زاهدانه دارد. در این مکتب سختگیری زیاد است و بر اندیشههای عرفانی استوار است. مکتب دیگر عرفان خراسان با مرکزیت نیشابور است که در آن عشق محور است و اثری از سختگیری در آن نیست. در این مکتب مسیر رسیدن به حق عاشقانه است. از شاعران این مکتب میتوان به بایزید بسطامی که سلطانالعارفین است و عطار و مولانا اشاره کرد.
وی ادامه داد: ادبیات عرفانی این شاعران عاشقانه است. مولانا از شاعران درجه یک این مکتب است؛ چراکه او در غزلیات شمس ذهن ما را نشانه نمیگیرد؛ بلکه حال عرفانی را برای ما میسازد و وجد و سکر را به ما منتقل میکند.
کاکاوند تاکید کرد: مولانا برای ایجاد و بیان حال عرفانی از واژههای موزون استفاده میکند! بسیاری از غزلیات شمس چنین حالی را به ما منتقل میکند. او با چینش هنرمندانه واژهها موسیقی تولید میکند که حال ما را منقلب و خوش میسازد؛ مثل «یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا / یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا / نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی / سینه مشروح تویی، بر در اسرار مرا / نور تویی، سور تویی، دولت منصور تویی / مرغ کُه طور تویی، خسته به منقار مرا…»
وی ادامه داد: یک موجی از همنشینی از کلمات و دَوَرانی در شعر ایجاد شده که بیانگر رقصان بودن روان و جسم مولاناست؛ چون بیشتر این غزلیات را در سماع سروده است.انگار خواسته که بدون زبان سخن بگوید، اگرچه از زبان استفاده کرده اما هنرمندانه!
این شعرپژوه تاکید کرد: مولانا در اشعارش بهویژه غزلیاتش با کلمات مینوازد گاه با کلماتی که معنا ندارند که در این باره ابتهاج میگوید: «گوش کن با لب خاموش سخن میگویم». گاهی وقتها هم کلمات بار معنایی دارند پشت آنها قصههاست و سرگذشتهایی را تداعی میکنند. بیاعتنایی مولانا در غزلیاتش به رسمیت زبان مشخص است، چون او بارها در غزلیاتش قاعده زبان را بهم میریزد که در بیت «رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل / مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا» آزاردهندگی وزن و قاعده زبان را یادآور میشود.
کاکاوند با بیان اینکه مولانا یاغی ادبیات است، تصریح کرد: با کلام موسیقیوارش مخاطب را به طرب وامیدارد و در شکل ایدهآلی حال ویژه معرفتی به او منتقل میکند. مخاطب فقط باید خودش را رها کند تا با شعرش آتش بگیرید.
برای ترجمه آثار سعدی باید موسیقی و ریاضی را بشناسید
در بخش بعدی این برنامه عبدالمحمد رضوانی نیز به ایراد سخن پرداخت. وی با اشاره به نگارش مقالهای به نام «سعدی آسمانی»، سعدی را نوربخش دانست و گفت: دانش شامل سه بخش است؛ علمالیقین است، عین الیقین است، حقالیقین است. من وقتی ترجمه را به طور جدی شروع کردم با خواندن برخی از کارها متوجه شدم که در ترجمه با مشکلات جدی مواجه هستیم تا جایی که در این زمینه به حقالیقین رسیدم.
رضوانی ادامه داد: با دریافتن این واقعیت به پاسخ سوال همیشگی ذهنم رسیدم و آن هم این بود که چرا آثار ما را مترجمان دیگر ترجمه کردهاند، نه خودمان؟!
وی افزود: بنابراین برای جهانیکردن آثارمان باید به علم ترجمه اشراف داشتهباشم. باید فرهنگ، تاریخ و دلالتهای ضمنی در ترجمه را بشناسیم. به عبارت بهتر، باید در ترجمه به زبان بینالمللی اشراف داشته باشیم. از اینرو، تلاش کردم تا با درک زبان بینالمللی ترجمه به برگرداندن متون کهن ادبیمان همت بورزم.
مترجم گلستان سعدی ادامه داد: برای شروع و یک خودآزمایی به سراغ نخستین اثر ایرانی کلاسیک رفتم که به زبان دیگر ترجمه شدهبود و آن هم ترجمه رباعیات خیام بود که ادوارد فیتز جرالد آن را ترجمه کردهبود. با مطالعه این اثر و غور در آن دریافتم که جرالد، امانتداری را در برگرداندن سرودههایی حکیم ایرانی نتوانسته رعایت کند و با اوراق کردن رباعیات وی، این مجموعه را آفریده است بههر روی از عهده کار برآمده بود و کار بزرگی کرده بود، چون با این کار موجب شد که خیام در ادبیات جهان شناسایی شود.
رضوانی تاکید کرد: من هم تصمیم گرفتم کاری از سعدی را که استاد مسلم سخن است، ترجمه کنم و برای این کار هم گلستان را انتخاب کردم، چون جهانیان بر این تصور بودند که ادبیات کلاسیک ایران همه نظم است.
وی یادآور شد: چند حکایت سعدی را ترجمه کردم البته ترجمههایی از سعدی به انگلیسی و مجاری موجود بود. ولی این ترجمهها مشکلاتی داشتند و همین اشتباهات موجب شده بود که معنا و مفهوم متن به اشتباه منتقل شود.
رضوانی علاوه بر کجفهمی واژگان فارسی از سوی مترجمان خارجی آثار سعدی، دومعنایی واژههای همسان، متفاوت بودن خوانش واژههای همسان و نشناختن آرایههای ادبی را دیگر مواردی دانست. که این مترجمان از عهده درک آن برنیامده بودند و گفت: این در حالی است که سعدی در گلستان از بسیاری از واژههای یکسان در سجعپردازی حکایتهایش بهره گرفته است و همین موجب شده بود. که آنها بهدلیل درک نکردن معنای درست واژه، متن را کاملاً اشتباه ترجمه کنند.
این مترجم با بیان اینکه ۱۱ سال طول کشید تا گلستان را ترجمه کنم، تاکید کرد. بیشک برای ترجمه آثار سعدی باید موسیقی و ریاضی را بشناسید. چون کلام وی به دلیل داشتن سجع آهنگین است و دارای موسیقی است. همچنین باید ریاضی را بدانید چون کلامش دارای تناسب و تقارن است.
وقتی مصطفی مستور از گربه همسایه برای اهالی جنوب خواند
شعرخوانی مصطفی مستور، نویسنده و شاعر دیگر بخش این شب اختصاصی ادبیات و هنر بود. او قطعاتی را از مجموعه «گربه همسایه به نامهای «درباره گربه همسایه»، «روزگار مادرم»، «روزگار پدرم»، «کارگاه»، «حکمتهای گربه همسایه ۱»، «مامی تاکس»، «غیبت»، «وصینامه گربه همسایه» با نوای آرامشبخش آکاردئون کاوه غفارزاده خواند. گربه توصیفشده در این مجموعه شعری مستور، گربهای معمولی نبود، گربهای اهل شعر بود که فلسفه میدانست و خوب حرف میزد.
همصحبتشدن آدمها؛ اتفاق فستیوال کوچه
پس از شعرخوانی مستور، نوبت به پسر قصهگو و خوشسر و زبان جنوب رسید. احسان عبدیپور هم در این برنامه گفت: اتفاق کوچه، اتفاق همراه شدن و همصحبت شدن ماست. کوچه فستیوالی مردمی است. در این چند روز اتفاقاتی افتاد که مایه دلگرمی ما شد و از همه شما میخواهم که به شعاع عملکردتان آدمها را به هم وصل کنید. همان رسمی که ۱۴۰۰ سال پیش شروع شد.
وی تاکید کرد: اینکه میگویند سینما، کتاب و ادبیات ما را تغییر داد. یک قصه ذهنی است. چون فقط آدمها میتوانند زندگی ما را تغییر بدهند. بنابراین تا میتوانیم گرد هم جمع شویم، ملاحظه هم کنیم و هوای هم داشته باشیم.
عبدیپور سپس با فراخواندن ناخدایی از بندرگاه، سوز شروه را در سالن طنینانداز کرد. و خود همنوا با صدای سوزناک ناخدا، گوشههایی از غم جنوب و روزگارش را زمزمه کرد. شروه کار خودش را کرد و غم را تاریکی تالار به جان رساند و آنگاه با سکوت ناخدا به یکباره در هم شکست و رفت. و جای خود را به شور و شوق سعدیانه «کماکان» داد. مهدی ساکی با گروهش برای حاضران در سالن از سعدی و مولانا خواند و بار دیگر طرب را به مخاطبان «ادبیات کلاسیک» برگرداند.